جدول جو
جدول جو

معنی رسن تابی - جستجوی لغت در جدول جو

رسن تابی
(رَ سَ)
عمل و شغل رسن تاب. (یادداشت مؤلف). تابیدن ریسمان. رسن تابیدن، کنایه از فکر بر اصل کردن برای هلاک یا تخریب کسی. (از آنندراج) :
چرخ با آنکه سر مو ز حمل پشم تراست
به رسن تابی منصوروشان استاد است.
ملا طغرا (از آنندراج).
و رجوع به رسن تاب و مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ کَ دَ)
رسن تافتن. ریسمان تافتن. (از آنندراج). رجوع به رسن تافتن در هر دو معنی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ سَمْ)
عمل و شغل رسن باز. ریسمان بازی. (فرهنگ فارسی معین) :
آن رسن کش به لیمیاسازی
من بیچاره در رسن بازی.
نظامی.
عنکبوتی شدم ز طنازی
وآن شب آموختن رسن بازی.
نظامی.
بر آن فرضه بی آنکه اندیشه کرد
رسن بازی هندوان پیشه کرد.
نظامی.
ولی باد از رسن پایت ربوده ست
رسن بازی نمیدانی چه سود است ؟
نظامی.
چند با تو بگویم که معلق زدن بیاموز و سگ از چنبرجهانیدن و رسن بازی تعلم کن تا از عمر خود برخوردار شوی. (از منتخب لطائف عبید زاکانی). و رجوع به رسن باز و مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ اَ)
الشیخ حسن احمد قاسم الابی، قاضی محاکم شرعی در مصر. او راست: ’انسان عین البیان’ که شرح منظومه ای است در بیان. از محمدبک فهمی الرشیدی چ مصر سال 1895 م
لغت نامه دهخدا
(چَ خِ رَ سَ)
چرخ نخ تابی. چرخ ریسمان تابی. رجوع به چرخ ریسمان تابی شود
لغت نامه دهخدا
آنکه ریسمان تابد طناب باف تابنده ریسمان، تاب دادن و بهم پیوستن رسن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسن بازی
تصویر رسن بازی
ریسمان باز، کسی که روی ریسمان برود و بازی ها کند
فرهنگ لغت هوشیار
عقد معامله بر حسب اعتماد
فرهنگ گویش مازندرانی